خدایا خسته ام ...

خدایا خسته ام ... از این زندگی ... از این دنیای به ظاهر زیبا ...

از این مردم که به ظاهر صادق و با وفا ...

خسته ام ... از دوری ...از درد انتظار از این بیماری نا علاج خسته ام

از این همه دروغ و نیرنگ خسته ام ...

آری پروردگارم از این دنیا خسته ام از آدم هایش

از دروغ هایش از نیرنگ هایش خسته ام ...

پس کو صداقت و محبت چرا اندکی محبت در میان دل مردم نیست چرا قطره ای از

عشق در چشمان بنده هایت نیست همش دروغ پیدا است همش نیرنگ پیدا است ...

دیگر دست محبتی در میان مردم نیست

دیگر عشقی پاک و مقدس در میان مردم نیست سفره ی دل مردم همش دروغ

است ... به ظاهر پاک و صادقانه است ... ای خدایم ای معبودم خسته ام ... کو

زندگی پاک و مقدسانه ... کو دست عشق و محبت ... کو سفره ی وفا و

صداقت ...همه رفته اند و نیرنگ مانده است من خسته ام ...از این همه

بی وفایی ...از این همه درد انتظار ...از این همه حسرت ... از این همه اشک ... از این

همه ناله و فغان ... خسته ام ... آری ... خسته ام ... از دست خودم خسته ام از

دست این زندگی که برایم سیاه بختی آورده است خسته ام ...

از دست همه خسته ام...

از دست روزگار بی معرفت از دست  مردم بی معرفت ... ای خدایم دیگر از

زندگی سیرم ... از خودم سیرم ... از دنیا سیرم... ای خدایم گوش کن صدایم ...

من خسته ام...

خدایا کمکم کن خیلی تنهام

کاش

کاش غصه تموم میشد کاش گریه نمی کردم

من باعث و بانی شم دنبال کی می گردم

تقصیر خودم بوده هر چی که سرم اومد

از هر چی که ترسیدم عیناً به سرم اومد

تا حس منو دیدی احساس خطر کردی

تا رازمو فهمیدی دنیا رو خبر کردی

این حادثه تلخو از چشم تو می دیدم

تو روی دنیا بود من پشت تو جنگیدم

تو می‌مانی

نمی‌میرد دلی کز عشق می‌گوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر می‌کارد

نمی‌خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبی‌ها

نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است

تو می‌مانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار

تو می‌خوانی
بهاران با ترنم‌های هر باران

تو می‌بینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق

تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت

الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی

تو در هر شعله می‌مانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر می‌خوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، می‌بوسد

دوباره عشق می‌جوشد
تو چون نوری
سیاهی می‌رود،
اما تو می‌مانی..

خسته شدم

دلم صد پاره شده ، بی تو آواره شده ، هر روز به یه جرمی سوزوندیش

دل من خسته شده ، مرغ پر بسته شده ، می گی همینیه که هستی

نمیشه از تو رد بشم ، بدجوری وابسته شدم ، واست مهم نبود که بودم

حق من این نبود که تو ، حالا بهم بگی  برو ، منی که عاشق تو بودم

خسته شدم از این همه نیرنگ تو

فقط برو هر چی که دارم مال تو

خسته شدم از این همه در به دری

دیگه مهم نیست که ندارمت تو رو

تقصیر

می گی تقصیر منه ، گناهمو نمی دونم

از اینکه عاشق تو ام ، بدجوری من پشیمونم

هر چی که بود بهونه بود ، از رفتنت نشونه بود

من اما هر چی که می گم ، حرفای عاشقونه بود

انقدر غمم زیاده ، که دارم دق می کنم

می گذرم از تو و چشمات ، اینو ثابت می کنم

آخه چقدر غرورمو ، شکستی و دم نزدم

صبرم دیگه تموم شده ، با اینکه عاشق تو ام

ستاره

یه روز تو زندگیم بودی ، همینجا رو به روم بودی ، اما آرزوم نبودی

فکر می کردم از اسمون ، باید بیاد یه روزی اون ، تا آرزوم بشه تموم

یه اشتباهی کردمو ، دل تو رو شکستمو ، نمی بخشم خودمو

حالا پشیمون شدمو ، می خوام تو باشی پیشمو ، حق داری که نبخشیم

شرمنده تم که ستاره داشتمو ، دنبال اون می گشتمو 

 شاکی از این بودم که من ، ستاره ای ندارم

ستاره بود تو مشتمو ، تکیه می داد به پشتمو

احساسش و می کشتمو ، احساستو می کشتم...